انتظار، حالتی است نفسانی که آمادگی برای آنچه انتظارش را میکشیم، از آن بر میآید. ضد انتظار، یاس و ناامیدی است. هر قدر که انتظار، شدیدتر باشد، آمادگی و مهیا شدن قویتر خواهد بود. همانطور که اگر مسافری داشته باشی که در انتظار مقدمش به سر میبری؛ هر چه هنگام آمدنش نزدیکتر شود، مهیا شدنت، فزونی مییابد، بلکه از شدت انتظار چه بسا خواب از دیدگانت ربوده میشود.
همانطور که «مراتب انتظار»، از این جهت، متفاوت است، «از جهت محبت» نسبت به کسی که در انتظارش هستی نیز مراتبش، متفاوت میشود. پس هر چه محبت، شدیدتر و دوستی بیشتر باشد، مهیا شدن برای محبوب، زیادتر میشود . (1)
انتظار، آماده باش و تحصیل آمادگیهای لازم است برای آنچه که مورد نظر است، انتظار، آماده باشی در سایه صبر و مقاومت است. امام صادق علیه السلام فرموده است:
من دین الائمة انتظار الفرج بالصبر (2)؛ یکی از نشانههای دین امامان، انتظار فرجی است که به صبر حاصل آید.
عن الرضا، عن آبائه علیهم السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله:
«افضل اعمال امتی انتظار فرج الله عزوجل» (3) و «افضل اعمال امتی انتظار الفرج من الله عزوجل» (4)؛ امام رضا علیه السلام از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل میفرمایند که برترین اعمال امت من، انتظار فرج از ناحیه خداوند عزوجل است .
«انه سال عنه رجل: ای الاعمال احب الی الله عزوجل . قال: انتظار الفرج .» (5)
مردی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام پرسید: «کدامین اعمال، نزد خداوند عزوجل، محبوبتر است؟ حضرت فرمودند: «انتظار فرج.»
«قال امیر المؤمنین علیه السلام: انتظروا الفرج ولا تیاسوا من روح الله؛ فان احب الاعمال الی الله عزوجل انتظار الفرج»(6)؛ در همین باره، حضرت علی علیه السلام فرمودهاند: خود را آماده فرج سازید و منتظر فرج باشید و در این مسیر از خدا، ناامید و مایوس نگردید؛ زیرا که محبوبترین «اعمال» نزد خداوند عزوجل، انتظار فرج و کسب آمادگی برای فرج و حکومت مهدی علیه السلام است.»
در این حدیث، حضرت، از یاس و ناامیدی، پرهیز میدهند تا طولانی بودن غیبت و مشکلات آن دوران، توان را از منتظران نرباید و آنان را در صف منتظران پابرجا بدارد.
با توجه به این روایات، معلوم میشود که انتظار، تنها، یک «حالت روحی» نیست، بلکه احوال روحی جریان یافته و شکل گرفتهای است که به اقدام و عمل میانجامد. از همین رو است که «افضل الاعمال» و «احب الاعمال» فرمودهاند و آن، در سایه صبر و استقامت باید باشد و به دور از هرگونه یاس و ناامیدی .
آری، اینگونه انتظار و آمادگی را در دوران غیبت، مشق یاوران مهدی دانستهاند و آن را نصیب مهدییاوران، شمردهاند. پیامبر اکرم به حضرت علی (علیهماالسلام) میفرماید:
یا علی: آگاه باش که بالاترین مردم، به لحاظ یقین؛ گروهی هستند که در آخر الزمان خواهند بود و با توجه به این که پیامبر را درک نکردهاند و با او نبودهاند و حجت و امام هم، از آنان غایب بوده است، در عین حال، از روی نوشته بر کاغذ سفید ایمان آوردهاند. (7)
در حدیث دیگر میفرمایند:
«افضل العبادة انتظار الفرج» (8)؛ برترین عبادت، انتظار فرج است. امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرمایند: «افضل عبادة المؤمن انتظار فرج الله.» (9)
اینسان است که مهدییاوران عصر غیبت، در شب دیجور و سختیها، ایمان گرانسنگ خویش را پایهگذاری میکنند و ثابت قدم میمانند و از برترین اعمال، با وجود سختتر بودنش، بهره مییابند؛ زیرا، «افضل الاعمال احمزها» (10)؛ برترین اعمال، سختترین آنها است.
در زمان غیبت، دشمنان، تمامی نقشهها و طراریهای شیطانی خود را به میدان میآورند تا رهزنی کنند و ایمان پیروان آن عزیز را نشانه روند. تنها کسانی میتوانند به دام آنان گرفتار نیایند که در سه حیطه «شناخت»، «عاطفه» و «رفتار»، آماده باشند؛ زیرا، اینها، سه حوزهی وجودی انسان را در بینش، و گرایش و عمل، شکل میدهند .
امام صادق علیه السلام در ذیل آیه شریفه صد و پنجاه و هشتم سوره مبارکه انعام «آیات پروردگارت ظاهر گردد، برای کسی که از پیش ایمان نیاورده باشد، یا با ایمانش، خیری حاصل نکرده باشد، ایمان آوردنش سودی ندارد» فرمود: «منظور از آن روز، هنگام خروج قائم منتظر از ما خاندان است.» (11)
از اینگونه روایات به دست میآید که وظایف دوران غیبت، باید با ایمان و عمل خیر، رقم بخورد و در غیر این صورت، هیچ فایدهای نخواهد داشت .
در دوران غیبت، «ایمان و عمل» به کار آید و آمادگی میآفریند و منتظران را در حال آماده باش نگه میدارد. اگر این آمادگیها، در سه محور شناخت و عاطفه و رفتار نباشد، در وقت خروج و قیام حضرت، نه تنها سودی به همراه نخواهد داشت، بلکه از بعض روایات چنین به دست میآید که چه بسا اینگونه افراد، پس از ظهور، در گروه مخالفان و دشمنان قرار گیرند و عدهای که شبیه به خورشیدپرستان و ماهپرستان بودهاند، از پیروان آن نازنین باشند. (12)
بنقل از شیعه نیوز
نظر |
*لطفا برای شنیدن آن به آدرس زیر مراجعه کنید:
http://bachehayeghalam.ir/media/sound/naseri_bahjat_faraj(www.BGH.ir).mp3
روزى سفیان ثورى امام را دیدار کرد و مشاهده نمود که آن حضرت لباسى بر تن دارد سفید، همچون سفیده تخم مرغ.
گفت: این لباس، برازنده شما نیست !
- امام فرمودند: گوش کن ! چیزى برایت مى گویم که اگر بر حق و سنت بمیرى نه بر بدعت و گمراهى، براى دنیا و آخرتت مفید و سودمند خواهد بود. این را بدان که رسول الله (ص ) در عصرى زندگى مى کرد که فقر و ندارى بر آن حاکم بود. اما پس از آنکه دوران فقر و تنگدستى جامعه پایان یافت و فراوانى و وفور نعمت پیش آمد، شایسته ترین اشخاص براى این نعمتها، نیکوکارانند نه بدکاران، مؤمنانند نه منافقان، مسلمانانند نه کافران. پس تو چه مى گوئى اى سفیان؟! به خدا سوگند با اینکه مى بینى اینگونه لباسى نفیس و سفید پوشیده ام، مع ذلک از آن روزى که به حد تکلیف رسیده ام، صبح و شامى فرا نرسیده است که در میان اموال و دارائى من حق خدائى بوده باشد و من آن را به جاى خود پرداخت نکرده باشم (1).
- روزى دیگر عده اى از مردمان صوفى مسلک و متظاهر به زهد که داعیه اى هم داشتند و مردم را به مرام و مسلک خود مى خواندند و مى خواستند همه مثل آنها ظاهرى ژولیده، کثیف و پریشان داشته باشند، نزد امام صادق (ع ) آمدند و گفتند : دوست ما نتوانست با شما حرف بزند و دلایل آماده نبود و نتوانست مطرح سازد. (2)
اکنون دلایل خود را مطرح کنید.
- دلایل ما از خود قرآن است.
بسیار خوب، بیان کنید که آیه هاى قرآن شایسته ترین چیزى است که ما باید آن را پیروى کنیم و برنامه عمل خود قرار دهیم.
- خداوند تبارک و تعالى درباره قومى از یاران پیامبر چنین مى گوید:
"آنان بر نفس خود ایثار مى کنند و هر چند که خود فقیر و نادارند (دیگران را مقدم مى دارند). و کسانى که جلوى طمع و حرص نفس خویش را مى گیرند، اینان رستگارند).
و در جاى دیگر فرمود:
"و یطعمون الطعام على حبّه مسکینا و یتیماً و اسیراً..." (4)
آنان طعام و خوراکى را با اینکه به آن علاقمند هستند و نیاز دارند، به فقیر، یتیم و اسیر مى بخشند.
همین دو آیه به عنوان دلیل مسلک ما کافى است.
یکى دیگر از آنان که در گوشه اى نشسته بود، معترضانه به امام گفت : ما مى بینیم شما به خوددارى از طعامهاى پاکیزه دعوت مى کنید، مع ذلک به مردم دستور مى دهید از دارائیشان بیرون روند، تا خود شما از آنها لذت ببرید و بهره مند گردید(5).
- این حرفهاى بى فایده را کنار بگذارید و به من بگوئید ببینم شناخت شما نسبت به قرآن چگونه است؟ آیا ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن را که تمام گمراهیها و تباهیها در میان امت مسلمان از همین نقطه آغاز مى شود، مى دانید؟
قسمتى را آرى و نه همه را.
- گرفتارى شما از همین جا شروع مى شود( که ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن را نمى فهمید) و احادیث رسول خدا هم همینطور هستند.
اینکه گفتید خداوند برخى یاران پیامبر را ستوده و از عملکرد نیکویشان ما را خبر داده است، کار آنان وقتى بوده که نهى و منعى از آن نبوده وپاداشى هم از این نوع ایثار (6) مى بردند.
بعد خداوند (جلّ و عزّ) فرمانى برخلاف فرمان اول صادر کرد. پس این فرمان، آن اولى را از بین برد و این فرمان دوم لطف و رحمتى بود از سوى خداوند در حق مؤمنان تا خود و خانواده و عیالشان به ضرر و زحمت نیفتند و در خانواده ها به بچه هاى کوچک، پیرمردان و پیرزنان ستم نشود که آنان حوصله و تحمل گرسنگى را ندارند(و از طریق زهدنان آورشان صدمه و آسیب نبینند).
اگر من که فقط یک قرص نان دارم، ایثار کرده و آن را به دیگرى بدهم پس فرزندان من چه بخورند؟ آیا آنها از بین بروند و هلاک شوند؟ لذا رسول خدا فرمود:پنج عدد خرما، گرده نان، دینار و یا درهمى که انسان دارد و مى خواهد خرج کند بهترین مورد، خرج و انفاق بر پدر و مادر است، بعد اهل و عیال خود آدمى و در مرحله سوم براى خویشاوندان فقیر و نزدیک و بعد براى همسایگان نادار و محتاج و در پنجمین مرحله که پائین ترین درجه و کم ثواب ترین همه است، خرج در راه خدا (بطور کلى ) مى باشد.
روزى پیامبر درباره یکى از انصار که به هنگام مرگ، همه دارائى اش را که منحصر به پنج یا شش برده بوده آزاد کرده و کودکان خردسال هم از خود باقى گذاشته بود، فرمود: اگر مرا از این جریان آگاه مى ساختید نمى گذاشتم او را در کنار مسلمانان دفن کنید که او با این کارش بچه هاى گدا وسائل به کف از خود باقى گذاشته و رفته است.
- پدرم حدیث کرد که رسول خدا مى فرمود: در خرج و انفاق، اول باید از اهل و عیال شروع کنى، سپس هر کسى نزدیکتر باشد، اولویت با اوست و این سخن قرآن است و مطلبى است که برخلاف پندار شما از سوى خداوند عزیز و حکیم مقرر گشته است :
(7)"والّذین اذا انفقوا لم یُسرِفوا و لمَ یْقتروا و کان بین ذلک قواماً" (آنان که به هنگام انفاق اسراف نمى کنند و سخت هم نمى گیر ند، بلکه روشى میانه دارند.) خداوند عمل کسانى را که اصلاً چیزى براى خود باقى نمى گذارند و همه چیز را به دیگران مى بخشند و باصطلاح شما ایثار مى کنند، اسراف نامیده و در بیش از یک جا فرموده : <ان الله لا یحب المسرفین > (8) خداى تعالى مؤمنان را از اسراف و زیاده روى در خرج و انفاق نهى نمود، چنانکه از سختگیرى و امساک نیز منع فرمود، اما به روش میانه فرمان داد، یعنى انسان نباید همه آنچه را که دارد خرج و یا انفاق کند، آنگاه از خدا بخواهد که به وى روزى دهد که چنین دعائى مستجاب شدنى نیست، به علت حدیثى که از رسول خدا به ما رسیده است که فرمود:
- <دعاى چند صنف و گروه از امت من مستجاب نمى شود: مردى که پدر و مادرش را نفرین کند و علیه آنها دعا نماید، مردى که بدهکارش را که از پرداخت بدهى خوددارى مى کند و یا منکر مى شود، نفرین کند، در حالیکه مى توانست نوشته اى از او بگیرد و یا شاهدى اقامه کند، مردى که زنش را نفرین کند، چون خداوند راه خلاصى گذاشته و طلاق را حلال دانسته و او مى تواند بدین وسیله خود را رها سازد، مردى که در خانه اش مى نشیند و بدون اینکه حرکتى کند و بیرون رود و به جستجو بپردازد، از خدا روزى بطلبد که خداوند جل جلاله فرماید: اى بنده من ! آیا تو راهى براى جستجوى روزى ندارى و من تن سالم به تو ندادم که مى توانى در روى زمین حرکت کنى و تلاش و کوشش نمائى که در این صورت پیش من معذور بودى که به فرمان من رفتى؟ و براى اینکه بارى بر دوش خانواده ات نباشى، اگر خواستم برایت روزى مى دهم و اگر خواستم از دادن روزى امساک مى کنم، ولى به هر حال تو معذور نیستى که تلاش نکنى، و مردى که خداوند به او روزى فراوان و مال کلان داده است، اما همه را بى رویه خرج کند و بعد رو به خدا نموده و گوید: پروردگارا! به من روزى بده، که خداوند در جواب گوید: آیا من به تو روزى گسترده ندادم؟ چرا با اقتصاد و تدبیر خرج نکردى و آنگونه که فرمان داده بودم، عمل ننمودى؟ چرا اسراف کردى؟ مگر من تو را از اسراف و ولخرجى منع نکرده بودم؟، و بالاخره مردى که درباره قطع رحم و خویشاوندان نزدیکش دعا کند که این دعا هم مستجاب نخواهد شد>.
خداوند به پیامبرش یاد داد که چگونه انفاق و خرج کند، بدین ترتیب که روزى پیامبر هفت مثقال طلا داشت و دوست نداشت که بخوابد و آن را انفاق و خرج ننماید، لذا شبانه آن را صدقه داد. صبح که شد چیزى براى خود نداشت.
اتفاقاً مرد بینوائى از او کمک خواست، ولى پیامبر چیزى نداشت که به او بدهد گدا پیامبر را ملامت کرد و پیامبر از این جریان غمگین شد که چرا چیزى ندارد که به او بدهد، زیرا که پیامبر بسیار دلنازک و مهربان بود. در اینجا خداوند رسولش را ادب فرمود و چنین دستور داد:
"ولا تَجعلْ یَدک مَغلُولةً الى عُنقکَ ولاَ تبسطها کلَّ البسطِ فَتقُعدَ مَلوماً مَحسورا"(9) (دستت را به گردن مبند (زیاد ممسک مباش ) و آن را زیاد هم نگشا (ولخرجى نکن )! پس در نتیجه ملامت شده، حسرت خورده و از مال بیرون آمده مى نشینى.) خداوند مى خواهد به رسول خویش بفرماید که گاهى مردم از تو چیزى مى خواهند و تو را در ندادن معذور نمى دانند اگر همه آنچه را که دارى یکجا خرج کنى و از دارائى بیرون آئى حسرت مى خورى. اینها احادیثى است که قرآن صحت آنها را تأیید مى کند، قرآن هم که مورد تصدیق مؤمنان و مردان خدائى است....(10)
- پس از او مى دانید که سلمان و ابوذر داراى چه فضیلت و ارزشى در اسلام هستند که رضوان خدا بر ایشان باد.
روش زندگى سلمان چنان بوده است که وقتى سهم خود را از بیت المال مى گرفت هزینه سالانه اش را کنار مى گذاشت تا سال بعد فرا رسد و دوباره سهم خود را بگیرد.
عده اى به سلمان اعتراض کردند که تو با این زهدى که دارى، چرا چنین مى کنى؟ تو از کجا مى دانى؟ شاید امروز یا فردا بمیرى !
او در پاسخ گفت : چرا شما امیدى براى زنده ماندن من ندارید، همچنانکه بیم دارید که من بمیرم؟ اى بى خبران ! نمى دانید که نفس انسانى در صورت عدم تأمین معیشتش مضطرب و نگران مى شود، اما وقتى که هزینه زندگى اش تأمین باشد، آرامش پیدا مى کند؟
اما ابوذر، او چندین بچه شتر و بره گوسفند داشت. شیر آنها را مى دوشید و موقعى که خانواده اش هوس گوشت مى کردند، از آنها سر مى برید. و نیز هنگامى که مهمانى به او مى رسید و یا از همشهریانش کسانى احتیاج به گوشت پیدا مى کردند، شترى نحر مى کرد و گوشت آن را تقسیم مى نمود و خود هم سهمى به اندازه دیگران نه کم و نه زیاد بر مى داشت. پس چه کسى از اینها زاهدتر است؟ اینان کسانى هستند که رسول الله درباره شان آنگونه تعریف کرده است، مع ذلک آنان در زندگى خود روزى نبوده که مالک هیچ چیز نباشند. آیا شما مى گوئید مردم لوازم زندگى خود را دور بریزند و دیگران را در استفاده از]،< آنها بر خود و خانواده شان مقدم بدارند؟
- اى جماعت صوفى ! شنیدم پدرم به روایت از پدرانش از رسول خدا فرمود: <آنگونه که من از وضع مؤمن در شگفت مى مانم، از هیچ چیز دیگر تعجب نمى کنم : او اگر در دنیا با قیچى قطعه قطعه شود، آن را براى خود خیر مى داند و اگر مالک همه آنچه میان مشرق و مغرب است باشد، آن را نیز براى خود خیر و صلاح مى داند. به هر حال، هر چه خداوند برایش بخواهد او آن را براى خود خیر و صلاح مى داند>.
اى کاش مى دانستم آیا همین اندازه صحبت براى شما کافى است یا بیشتر توضیح دهم؟! آیا نمى دانید که خداوند عزوجل در امر جهاد، نخست هر یکنفر مؤمن را با ده نفر کافر برابر دانسته و واجب کرده بود که یک مؤمن به تنهائى در برابر ده تن کافر بایستد و پیکار کند و اگر به آنها پشت کند و فرار نماید، مستحق آتش مى شود؟ سپس خداوند در حق مؤمنان لطف کرد و به جاى ده مرد، دو مرد منظور فرمود.
- پس دو مرد، ده مرد را نسخ نمود و آن تخفیفى بود از سوى خداوند عزوجل در حق مؤمنان.
زمانى که مسلمانان از مکه به مدینه هجرت کردند آنان در ابتداى ورود به مدینه هیچ چیز نداشتند، نه مسکن و پناهگاهى و نه خورد و خوراکى. لذا ایثار براى انصار یک تکلیف ضرورى و لازم بود تا اینکه کم کم مهاجرین خود را جستند و وضع زندگیشان نسبتاً سامان یافت.
- در این موقع بود که حکم ایثار با فرمان میانه روى در انفاق نسخ گردید.
(امام صادق (ع ) لزوم جهاد یک مؤمن را با ده کافر در بدو امر که مسلمانان اندک بودند و نسخ آن را با لزوم جهاد و پیکار با دو مرد که تخفیفى بود درباره مؤمنان، به عنوان مثال مطرح فرموده است.)
- به من بگوئید ببینم حکم قاضیان خود را در اینکه نفقه زن را بر شوهر واجب مى دانند، اما شوهر مى گوید من زاهد هستم و چیزى ندارم، حکم عادلانه مى دانید یا ظالمانه؟ اگر آن قضاوت را، قضاوت جور بدانید و حکمشان را هم حکمى ظالمانه تلقى کنید، مردم خود شما را ظالم و ستمگر مى شناسند و اگر آن قضات را جائر ندانید و حکمشان را عادلانه بدانید، حرف خود را نقض کرده اید که هر انسانى لازم است هزینه زندگى خود و خانواده اش را داشته باشد. و همچنین این قضاوت وصیت و احسان انسان را در بیش از یک سوم مالش مردود مى دانند.
- به من بگوئید ببینم اگر مردم، زاهد پیشه باشند به آن معنى که شما مى پندارید، پس این همه کفاره ها، نذورات و زکات طلا و نقره و خرما و کشمش و دیگر چیزهائى را که به عنوان زکات واجب مى شود، مانند شتر، گاو و گوسفند چه کسانى بگیرند؟ (مگر نه این است که برداشت شما از زهد آن است که انسان گرسنه بماند و برهنه و کثیف زندگى کند؟) چون به نظر شما، هیچکس نمى تواند مال دنیا را براى خود داشته باشد و هر چند که خود نیازمند و فقیر باشد، باید آنرا به دیگرى دهد.
- پس چه مسلک بدى دارید شما! و چقدر نسبت به قرآن و سنت و احادیث رسول خدا که مورد تصدیق قرآنند اما شما روى ندانم کارى آنها را مردود مى دانید، جاهلید! شما در آیه هاى غریب قرآن و در ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و امر و نهى آن دقت نمى کنید و به آنها توجه ندارید.
- به من بگوئید ببینم سلیمان بن داود را چگونه مى شناسید؟ او از خدا براى خود سلطنت خواست، سلطنتى که پس از او شایسته براى هیچکس نباشد. (11)
و خداوند هم به او چنین حکومت و سلطنتى را داد و او حق مى گفت و به حقیقت عمل مى کرد و ما مى بینیم خداوند این تقاضا و این زندگى را براى او عیب نگرفت و براى هیچ مؤمنى هم آن را عیب و ننگ نمى داند. قبل از سلیمان، پدر او داود را در نظر بگیرید که چه حکومت، قدرت و سلطنت محکمى داشت. و همچنین یوسف که به پادشاه مصر گفت : مرا خزانه دار خود قرار بده که من مردى امین و دانا هستم. و قدرت او چنان گسترش یافت که تمام کشور مصر را تا سرزمین یمن فرا گرفت و همه در سالهاى خشکى و قحطى، از او طعام مى گرفتند. او نیز حق مى گفت و حق عمل مى کرد و کسى را نمى شناسیم که این زندگى را براى او ننگ و عار بداند.
پس اى مدعیان زهد و تصوف ! از آداب الهى و اصول تربیتى خدائى درباره مؤمنان، ادب آموزید و به امر و نهى خدا بسنده کنید و امور مشتبه را رها نمائید و علم چیزى را که نمى دانید به اهل آن واگذارید که در پیشگاه خدا تبارک و تعالى معذور خواهید بود و پاداش هم خواهید برد و درصدد دانستن ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن باشید و حلال را از حرام بازشناسید که آن، شما را به خداوند نزدیکتر مى کند و شما را از جهل و نادانى دور مى سازد و جهالت را به اهل آن واگذارید که جاهل در جهان کم نیست. این اهل علم و دانشند که اندکند و خداوند فرمود: <فَوقَ کلّ ذِى علمٍ عَلیٌم >.شهادت اماممان تسلیت باد.
در سالهای اخیر، ادعاهای دروغین در حوزة مهدویت بسیار گسترش یافته است و هر از چند گاه از یکی از کشورهای اسلامی، اعم از ایران، عراق، بحرین، مصر، عربستان و... کسی برمیخیزد و با این ادعا که سیّد حسنی، سیّد خراسانی، یمانی، نمایندة مخصوص امام زمان(ع) یا حتی خود مهدی موعود است، جمعی بیاطلاع را با خود همراه و آتش فتنهای جدید را برپا میکند.
در چنین فضایی به طور طبیعی برای بسیاری این پرسش مطرح میشود که چگونه میتوانیم مهدی موعود(ع) را از مدعیان دروغین بازشناسیم؟ آیا راهی برای جلوگیری از تشخیصها و تطبیقهای نادرست وجود دارد؟ آیا اساساً ظهور امام مهدی(ع) و رویدادهای پیش از آن به حدی روشن است که مردم در مورد آن دچار هیچ گونه تردید و سردرگمی نشوند؟
برای یافتن پاسخ پرسشهای یاد شده توجه به چند نکته ضروری است:
1. روشن بودن امر ظهور
در روایات متعددی بر این نکته تأکید شده است که امر ظهور امام مهدی(ع) از آفتاب نیز درخشانتر است. به همین دلیل، این امر بر هیچ کس مشتبه نخواهد شد و هیچ کس در حقّانیت آن تردید نخواهد کرد.
در این زمینه از امام محمّد باقر(ع) چنین نقل شده است:
تا آسمان و زمین ساکن است، شما نیز ساکن و بیجنبش باشید ـ یعنی علیه هیچکس خروج نکنید ـ که کار شما پوشیدگی ندارد. بدانید که آن نشانهای از جانب خدای عزّوجلّ است نه از جانب مردم، بدانید که آن از آفتاب روشنتر است و بر نیکوکار و زشتکار پنهان نخواهد ماند. آیا صبح را میشناسید؛ امر شما همانند صبح است که پنهان ماندن در آن راه ندارد.1
ابتدای روایت، هشدار به کسانی است که با پیشافتادن بر امامان معصوم(ع) و با امید تشکیل دولت اهلبیت(ع) دست به قیامهای نابههنگام و حساب نشده میزدند و سرانجام خود و گروهی از شیعیان ناآگاه را به هلاکت میانداختند.
در روایت دیگری، میمون البان از آن حضرت چنین نقل میکند:
من در خیمه امام باقر(ع) نشسته بودم که امام یک طرف خیمه را بالا زد و فرمود: امر ما از این آفتاب روشنتر است، سپس فرمود: نداکنندهای از آسمان ندا میکند که امام، فلان پسر فلان است و نام او را میبرد و ابلیس ـ لعنت خدا بر او باد ـ نیز از زمین ندا کند؛ همچنانکه در شب عقبه بر رسول خدا(ص) ندا کرد.2
در همین زمینه مفضل بن عمر از امام صادق(ع) چنین روایت میکند:
از ابی عبدالله [امام صادق](ع) شنیدم که میفرمود: «فریاد نکنید. به خدا سوگند امام شما سالیانی از روزگارتان غیبت کند و حتماً مورد آزمایش واقع شوید تا آنجا که بگویند: او مرده یا هلاک شده و به کدام وادی سلوک کرده است؟ و چشمان مؤمنان بر او بگرید و واژگون شوید همچنانکه کشتی در امواج دریا واژگون شود، و تنها کسی نجات یابد که خدای تعالی از او میثاق گرفته، در قلبش ایمان نقش کرده و او را به روحی از جانب خود مؤیّد کرده باشد. دوازده پرچم مُشتبه برافراشته شود که هیچ یک از دیگری بازشناخته نشود».
راوی گوید:
من گریستم، آنگاه فرمود: «ای اباعبدالله! چرا گریه میکنی؟» گفتم: چگونه نگریم در حالی که شما میگویید: دوازده پرچم مشتبه که هیچ یک از دیگری بازشناخته نشود، پس ما چه کنیم؟ راوی گوید: امام به پرتو آفتاب که به داخل ایوان تابیده بود، نگریست و فرمود: «ای اباعبدالله! آیا این آفتاب را میبینی؟» گفتم: آری، فرمود: «به خدا سوگند امر ما از این آفتاب روشنتر است».3
با توجه به روایات یاد شده، میتوان گفت پدیدة ظهور و مقدمات آن، چنان واضح و روشن است که به هنگام وقوعش، همة مردم از آن آگاه میشوند و به حقانیت آن پی میبرند. اینگونه نیست که تنها جمعی محدود از شیعیان از آن باخبر شوند و به همراهی با آن برخیزند.
بنابراین، اینکه میبینیم کسی در گوشهای از کشور عراق یا ایران، خود را به عنوان یکی از شخصیتهای مطرح در عصر ظهور معرفی میکند و عدة ناچیزی از مردمان ناآگاه یا فریبخورده نیز با او همراهی میکنند، اصلاً با واقعیتهای ظهور که پدیدهای جهانی و قابل درک برای همگان است، همخوانی ندارد.
2. نبود ابهام در شخصیت و نشانههای مهدی موعود(ع)
در روایات فراوانی که از پیامبر اعظم(ص) و امامان معصوم(ع) وارد شده، همة ویژگیها و نشانههای منجی موعود اسلام مشخص شده است و هیچ ابهامی در مورد شخصیت او و چگونگی ظهورش وجود ندارد. بنابراین، میتوان گفت اگر کسی به درستی به مطالعة معارف مهدوی بپردازد و روایات نشانههای ظهور را با دقت و تأمل بررسی کند، هرگز دچار تشخیصها و تطبیقهای نادرست نمیشود و فریب مدعیان دروغین را نمیخورد. اینکه در گذشته و امروز کسانی به طرح ادعاهای دروغین پرداخته و کسانی هم با آنها همراهی کردهاند، دلیلی جز نادانی و سادهلوحی پیروان و شهرتطلبی و دنیاخواهی مدعیان نداشته است.
افزون بر این، باید توجه داشت که نشانههای ظهور ـ چنانکه در روایات هم، آمده است ـ مانند دانههای تسبیح به هم پیوستهاند و در ارتباط با هم معنا و مفهوم مییابند.4 به بیان دیگر نشانههای ظهور به ترتیبی خاص، در فاصلة زمانی معین و با شرایطی مشخص رخ میدهند و این گونه نیست که رویدادی مانند خروج خراسانی یا یمانی رخ دهد، بیآنکه مقدمات آنها که در روایات به آنها اشاره شده است، فراهم شده باشد یا دیگر رویدادها و نشانههای مرتبط با آنها رخ داده باشد.
3. لزوم مراجعه به فقیهان و عالمان حوزة مهدویت
افزون بر آنچه گفته شد، راه دیگری نیز برای
در امان ماندن از تشخیصها و تطبیقهای نادرست و مواجه نشدن با خطر پیروی از مدعیان دروغین وجود دارد و آن مراجعه به فقیهان، عالمان و صاحبنظران حوزة مباحث مهدوی است.
تجربة تاریخی نشان میدهد که هرگاه اشخاص به دلیل غرور و خودپسندی و باور بیش از حد به خود از فقیهان و عالمان فاصله گرفتهاند، به طرح ادعاهای واهی و بیاساس پرداخته و خود و جماعتی را به هلاکت انداختهاند. بنابراین، به محض مواجهه با فردی که خود را از یاران امام زمان(ع) و از زمینهسازان ظهور آن حضرت معرفی میکند، پیش از هرگونه تطبیق و تصدیق، باید به سراغ فقیه و عالمی سرشناس رفت و موضوع را با او در میان گذاشت تا دچار گمراهی و سرگردانی نشویم.
4. ضرورت مطالعه در سرگذشت مدعیان مهدویت
مطالعة سرگذشت کسانی که از صدر اسلام تا عصر حاضر ادعای بابیت، وکالت، سفارت و مهدویت کردهاند و آشنایی با عوامل، زمینهها و انگیزههای طرح چنین ادعاهایی میتواند ما را از بسیاری از تشخیصها و تطبیقهای نادرست و درافتادن در دام مدعیان دروغین در امان نگه دارد.
نویسندة کتاب امام مهدی(ع) از ولادت تا ظهور مدعیان مهدویت در طول تاریخ را اینگونه تقسیم میکند:
1. کسانی که دیگران روی انگیزههای خاصی، آنان را «مهدی» نجاتبخش خواندند.
2. کسانی که به انگیزه جاهطلبی و قدرتخواهی چنین ادعای دروغینی نمودند.
3. کسانی که طبق نقشة استعمار و به اشاره بیدادگران، به چنین دجالگری و فریب، دست یازیدند و بیشرمانه خود را مهدی نجاتبخش، معرفی کردند.5
بیتردید، مطالعه در احوال هر یک از این گروهها، در عصر حاضر که ادعاهای دروغین بیش از هر عصر دیگری به چشم میخورد، نقش بسیار مهمی در تشخیص مهدی موعود راستین از مدعیان دروغین مهدویت دارد.6
با توجه به نکات یاد شده در مییابیم که شناسایی مدعیان دروغین و در امان ماندن از تشخیصها و تطبیقهای نادرست در حوزه مهدویت چندان کار دشواری نیست و اگر کسی از صمیم قلب در پی هدایت و یافتن راه درست باشد، هرگز در دام شیادانی که از باور راستین مردم برای رسیدن به مقاصد دنیوی خویش، سوءاستفاده میکنند، نخواهد افتاد.