کل بازدید: 263075
بازدید امروز: 100
بازدید دیروز: 4
تعداد کل پست ها: 166
یکشنبه 86 بهمن 14 | ساعت 8:40 صبح
*2*نقش اساسی امام سجاد(ع) در انتقال پیام واقعه کربلا
د. افشاگری چهره بنی امیه و بیداری افکار عمومی بنی امیه چهره واقعی خود را در زیر پرده ریا و حیله و نیرنگ و حتی مقدس مآبی، مخفی می داشتند. شهادت امام حسین(ع) تا حدودی اسرار را بر ملا کرد ولی اسارت امام سجاد(ع) پرده تزویر و ریاکاری را از چهره بنی امیه بالازد، و عدم پای بندی آنان به تعهدهای و دینی اخلاقی و رسوائیها و فجایع آنها را روشن ساخت.
مورخان اسلامی نوشته اند: که امام سجاد(ع) را در حالی که غل و زنجیر بر گردن وی نهاده بودند، به قصر یزید وارد نمودند. او اسیری سرافراز و آزاده بود که شکنجه غل جامعه نتوانست وی را به تسلیم وا دارد و در اولین گام به هنگام ورود به مجلس یزید در حالی که یزید به شعر حصین بن حمام مرّی تمثل جسته و به شادی پرداخته بود فرمود:
«برای تو قرآن از شعر سزاوارتر است: «ما أصاب من مصیبة فی الارض و لا فی أنفسکم الاّ فی کتابٍ من قبل أن نبرأها انَّ ذلک علی اللَّه یسیر. لکیلا تأسوا علی مافاتکم و لاتفرحوا بما اتاکم و اللَّه لایحبُّ کلَّ مختالٍ فخورٍ»؛ هیچ مصیبتی نه در زمین و نه در نفسهای شما (به شما) نرسد، مگر آنکه پیش از آنکه آن را پدید آوریم، در کتابی است. این بر خدا آسان است. تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به (سبب) آنچه به شما داده است شادمانی نکنید، و خدا هیچ خودپسند فخر فروشی را دوست ندارد.
استدلال قرآنی سید عابدان، چون پتکی بود که بر سر یزید خود پسند فخر فروش فرود آمد. او سخت خشم گرفت و گفت: پدرت خویشاوندی را برید و حق مرا ندیده گرفت و بر سر قدرت با من به ستیز برخاست. خدا با او آن کرد که دیدی. امام سجاد(ع) به تمسک به آیه قرآن جواب وی را داد و افزود:
ای پسر معاویه و هند و صخر، پیش از آنکه تو به دنیا بیایی پیغمبری و حکومت از آن پدر و نیاکان من بوده است. در روز بدر و احد و احزاب، پرچم رسول خدا در دست پدر من بود و در همان نبردها پدر تو و جد تو پرچم کافران را در دست داشتند.
آنگاه فرمود: ای یزید اگر می دانستی چه کرده ای و بر سر پدر و برادر و عموزادهها و خاندان من چه آورده ای به کوهها می گریختی و بر ریگها می خوابیدی و ناله سر می دادی.سر پدرم حسین فرزند علی(ع) پسر فاطمه(س) که ودیعت رسول خدا است، بر در شهر شما آویزان است؟ روز قیامت که مردمان جمع شوند، تو جز خواری و پشیمانی نخواهی داشت.
هـ. منشور جاوید در معرفی اهل بیت(ع) از درخشانترین صفحات زندگی پیام بر کربلا، سخنان شکننده و افشاگرانه او در مسجد اموی شام است. امام علی بن الحسین(ع) در این سفر و در این صحنه، در لباس اسارت همان جهاد عظیمی را انجام داد که حسین بن علی(ع) در کربلا در قالب خون و شهادت به انجام رسانده بود. او با یک خطبه، انقلاب شگفتی در قلمرو امپراتوری شام به وجود آورد و تحولی بزرگ در مردم آن سامان که چهل سال در زیر تبلیغات مسموم معاویه خو گرفته بودند، ایجاد نمود.
روزی یزید، خطیب درباری خود را به منبر فرستاد. او در مذمت و نکوهش علی(ع) و حسین(ع) و نیز در مدح معاویه و یزید سخن گفت. امام علی بن الحسین(ع) از میان جمعیت فریاد بر آورد: وای بر تو ای خطیب! خشنودی خلق را به خشم خداوند خریدی و جایگاهت را در آتش دوزخ قرار دادی.
آنگاه از یزید خواست تا رخصت دهد بالای آن چوب برود و سخنی چند که خشنودی خدا و پاداش برای حاضران را در پی دارد برای مردم بگوید. یزید علی رغم اینکه هیچگونه تمایلی به این کار نداشت و گفته بود که اگر آن جوان برفراز منبر رود او و خاندان ابوسفیان را رسوا خواهد کرد، با اصرار مردم به علی بن الحسین اجازه سخن داد.
امام سجاد(ع) بر منبر رفت و چنین فرمود: مردم! خداوند به ما خاندان پیامبر(ص) شش امتیاز ارزانی داشته و با هفت فضیلت بر دیگران برتری بخشیده است: شش امتیاز ما این است که خدا به ما علم، حلم، بخشش و بزرگواری، فصاحت، شجاعت و محبت مکنون در دلهای مؤمنان بخشیده است. هفت فضیلت ما این است که پیامبر برگزیده خدا از ماست، صدّیق (علی بن ابی طالب(ع)) از ما است، جعفر طیّار از ما است. شیر خدا و شیر رسول او (حمزه سید الشهداء) از ما است، دو سبط این امت (حسن و حسین(ع)) از ما است، زهرای بتول (یا مهدی امت) از ما است.
مردم! هر کس مرا می شناسد که می شناسد و کسی که مرا نمی شناسد خود را به او می شناسانم. من پسر مکه و منایم، من پسر زمزم و صفایم، من فرزند آن بزرگواری هستم که حجرالاسود را با گوشه عبا برداشت، من فرزند بهترین کسی هستم، که احرام بست و طواف و سعی به جا آورد، منم فرزند بهترین انسانها، منم فرزند کسی که در شب معراج از مسجدالحرام به مسجدالاقصی برده شد، منم فرزند کسی که در سیر آسمانی به سدرةالمنتهی رسیده، منم پسر کسی که در سیر ملکوتی آنقدر به حق نزدیک شد که رخت به مقام «قاب قوسین او أدنی» کشید.
منم فرزند کسی که با فرشتگان آسمان نماز گزارد، منم فرزند کسی که خداوند بزرگ به او وحی کرد، منم فرزند محمد مصطفی، منم فرزند علی مرتضی، منم فرزند کسی که آنقدر با مشرکان جنگید تا زبان به «لا اله الا اللَّه» گشودند، منم فرزند کسی که در رکاب پیامبر خدا با دو شمشیر و دو نیزه جهاد کرد، دو بار هجرت کرد، دو بار با پیامبر بیعت نمود، در بدر و حنین شجاعانه جنگید، و لحظه ای به خدا کفر نورزید، من فرزند کسی هستم که صالحترین مؤمنان، وارث گریه کنندگان (از خشیت خدا)، شکیباترین صابران، بهترین قیام کنندگان از تبار یاسین است.
نیای من کسی است که پشتیبانش جبرئیل، یاورش میکائیل و خود حامی و پاسدار ناموس مسلمانان بود. او با مارقین (از دین به در رفتگان) و ناکثین (پیمان شکنان) و قاسطین (ستمگران) جنگید، و با دشمنان کینه توز خدا جهاد کرد. منم پسر برترین فرد قریش که پیش از همه به پیامبر گروید و پیشگام همه مسلمانان بود. او دشمن گردنکشان، نابود کننده مشرکان، تیرخدایی برای نابودی منافقان، زبان حکمت عابدان، یاری کننده دین خدا، ولّی امر خدا، بوستان حکمت الهی و کانون علم او بود.
منم پسر فاطمه زهرا، سرور زنان جهان، منم فرزند خدیجه کبری، من پسر آنم که او را به ستم به خون کشیدند و سرش را از قفا بریدند. من پسر آنم که تشنه جان داد و تن او بر خاک کربلا افتاد. عمامه و ردای او را ربودند در حالی که فرشتگان آسمان در گریه بودند... من پسر آنم که سرش را بر نیزه نشاندند و زنان او را از عراق به شام به اسیری بردند....
امام زین العابدین(ع) در معرفی خود که در حقیقت شناساندن شجرنامه امامت و رسالت بود، آنقدر داد سخن داد که صدای گریه و ناله مردم بلند شد. یزید ترسید یورش برپا شود، به مؤذن دستور داد تا اذان بگوید. مؤذن وقتی به «اشهد انَّ محمداً رسول اللَّه» رسید، امام از بالای منبر روبه یزید کرد و گفت:
آیا محمد(ص) جدِّ من است یا جدِّ تو؟ اگر بگویی جد تو است، دروغ گفته ای و حق را انکار کرده ای، و اگر بگویی جد من است، پس چرا فرزندان او را کشتی؟!.
شامیان حاضر در مسجد که تحت تاثیر تبلیغات امویان در غفلت به سر می بردند و خاندان پیامبری(ص) را نمی شناختند، با این خطبه امام سجاد(ع) متوجه واقعیت شدند. به همین دلیل در میانه خطبه یزید از ادامه آن جلوگیری کرد و سپس برای کسب وجهه عمومی گناه را به گردن ابن زیاد انداخت.
از نکات مهم این خطبه این است که امام سجاد(ع) خود و پدر و خاندانش را فرزندان پیامبر اسلام(ص) نامید، در حالی که امویان می کوشیدند آنها را از ذریه علی(ع) دانسته و اجازه ندهند آنها خود را ذریه پیامبر بنامند.
خون امام حسین(ع) و پیام رسانی امام زین العابدین و عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبری(س) چنان امویان را رسوا ساخت که مجاهد بن جبر یکی از شخصیتهای اسلامی آن روزگار می گوید: به خدا سوگند مردم عموماً یزید را مورد لعن و ناسزا قرار دادند و به او عیب گرفتند و از او روی گرداندند.
و. زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا از جمله راهبردهای سیاسی امام زین العابدین(ع) در عصر خفقان امویان، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا که در واقع زنده نگهداشتن فرهنگ شهادت و ایثار بوده، می باشد. در مناقب ابن شهر آشوب از امام صادق(ع) آمده است که علی بن الحسین(ع) مدَّت بیست سال برای پدرش می گریست و همین که برای او سفره غذا می آوردند و آب و نان را می دید، بی اختیار اشک از چشمانش سرازیر می گشت، تا آنجا که روزی یکی از غلامان امام، آن حضرت را از این عمل، باز داشت و عرض کرد: می ترسم از شدت اندوه جان سپاری!. امام زین العابدین(ع) در پاسخ او فرمود: من اندوه خود را به درگاه خداوند می برم. غم مرا جز او نمی داند و من به او پناه می برم و آنچه من می دانم شما نمی دانید. سپس فرمود: من هر وقت قتلگاه فرزندان فاطمه را به یاد می آورم، بغض گلویم را می گیرد و نمی توانم خودداری کنم.
ز. برانگیختن نهضتهای خونخواهی حسینی بی شک سخنان بیدارگرانه امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) در عصر اسارت، وجدانهای خفته امت اسلام را بیدار ساخت و انگیزه های انتقام خواهی و خونخواهی از شهیدان کربلا را در نهاد آنان بارور ساخت تا قیامهای خون خواهان کوفی در قالب جنبش توابین و سپس قیام مختار شکل گرفت. هر چند با توجه به شرایط حساس و بحرانی و خفقان شگفت آن عصر، امام سجاد(ع) در هنگام ظهور آن نهضتها بیان صریحی نداشت ولی نقش سخنرانی های امام در کوفه و شام و موضعگیری های پنهانی امام(ع) را نباید نادیده گرفت.
موضعگیری های قاطع و پر صلابت امام سجاد (علیه السلام) در برابر هشام بن عبدالملک (دهمین خلیفه اموی) و عظمت روز افزون امام علیه السلام در میان مردم، به ویژه در میان مردم حجاز موجب شد که هشام به قتل امام سجاد (علیه السلام) کمر بست، برادر او ولید بن عبدالملک، به دستور او آن حضرت را مسموم کرده و به شهادت رساند. آن بزرگوار به جرم دفاع از حیثیت اسلام، و مبارزه با طاغوتهای اموی و مروانی، شهد شهادت نوشید، چند روز در بستر شهادت آرمیده بود، معالجات سودی نبخشید، او در لحظه آخر عمر همان وصیت پدرش را بازگو کرد و فرمود: هنگامی که پدرم امام حسین (علیه السلام) شهید شد، ساعتی قبل مرا به سینه اش چسبانید و فرمود:
«یا بنی ایاک و ظلم من لایجد علیک ناصرا الا الله؛ ای پسر جانم! بپرهیز از ستم کردن بر کسی که یاوری برای انتقام تو، جز خدا ندارد.» نیز به پسرش امام باقر (علیه السلام) فرمود: پسرم! تو را به همان سخن وصیت می کنم که پدرم هنگام شهادت مرا به آن وصیت کرد:
«یا بنی اصبر علی الحق و ان کان مرا; ای پسر جان! در راه حق صبور و مقاوم باش گرچه تلخ و رنج آور باشد.»
به این ترتیب آن امام همام بعد از نهضت عظیم امام حسین (علیه السلام) پس از حدود 35 سال مبارزه به صورتهای گوناگون، در 57 سالگی به لقاءالله پیوست، و با خون سرخ خود پای نهضت خونین پدرش را امضاء کرد. مرقد مطهرش در قبرستان بقیع قرار دارد.
آن امام بزرگوار در فرازی از صحیفه سجادیه که از گنجینه های بزرگ معارف و عرفان است و از او به یادگار مانده، به درگاه خدا چنین عرض می کند: «خدایا! به من دست و نیرویی ده تا بتوانم بر کسانی که به من ستم می کنند پیروز شوم، و زبانی عنایت فرما تا در مقام احتجاج و استدلال بر مخالف چیره شوم، و اندیشه ای ده تا نیرنگ فکری دشمن را درهم شکنم، و دست ستمگران را از تعدی و تجاوز کوتاه سازم.»