کل بازدید: 263612
بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 27
تعداد کل پست ها: 166
یکشنبه 86 اسفند 5 | ساعت 8:29 صبح
تبرک جستن و شفاعت به نبی مکرم اسلام(ص)
محمد علی خیراللهی
یکی از شبهاتی که وهابیون درباره نبی مکرم اسلام (ص) مطرح می کنند این است که تبرک به مزار آن رسول الهی شرک می باشد. در صدر اسلام امت اسلامی به رسول مکرم(ص)به عنوان شخصیتی پاک که می توان از او شفا گرفت نگاه می کرده؛ از این جهت حتی به آب دهان پیامبر اسلام(ص) نیز به عنوان شفادهنده درد توجه می نمود.
در یکی از جنگ ها، پیغمبر آب دهان خویش را بر چشمان حضرت علی (ع) مالیدند و رنج و بیماری چشم آن حضرت بهبود یافت. از دیگر موارد، تبرک جستن به موی پیامبر(ص) بود که در چند مورد از آن روایت شده است. نمونه های دیگر، تبرک جستن مسلمانان به تیر و کمان و کف دست رسول اکرم (ص) است. و حتی قبل از بعثت رسول مکرم اسلام (ص) وقتی یهودیان مدینه با کفار قتال می کردند، جهت پیروزی به درگاه الهی دعا نموده و به رسول مکرم اسلام (ص) قسم یاد می کردند. نتیجه این که رسول مکرم اسلام (ص) و انبیای الهی انسان هایی هستند که بعد روحانی و اتصال آنان به عالم معنا، سبب شده معنویت بر جسم آنان تجلی یافته و این جسم نیز به تبع آن روح مقدس و ملکوتی تقدس یابد.
مقدمه یکی از شبهاتی که درباره نبی مکرم اسلام (ص) بعد از رحلت آن حضرت مطرح می شود این است که تبرک به مزار آن رسول الهی شرک می باشد. این شبهه که به عنوان یکی از عقاید وهابیت و در واقع یکی از مشهورترین تفکرات و ایده های آنان به حساب می آید در سده های اخیر مطرح شده است. آنان عنوان می کنند که تبرک به آثار انبیا و قبر آنان شرک بوده و اگر کسی در مزار آنان به عبادت خداوند بپردازد نیز مرتکب نوعی شرک شده است. هم چنین اعتقاد دارند که ایجاد بنا بر قبر انبیا در حد شرک است.
ما در این مقاله به بیان صحت و سقم این عقیده پرداخته و آن را در ذیل دو عنوان بررسی می نماییم : 1ـ تبرک به رسول مکرم اسلام (ص) در زمان حیات؛ 2ـ طلب شفاعت از پیامبر عظیم الشان اسلام (ص).
در واقع در زمان رسول مکرم اسلام (ص) مسلمانان به آن پیغمبر به عنوان وجودی متبرک توجه می نمودند و در مسایل خود و ارتباط خویش با خداوند به ایشان توسل می جستند.
1ـ تبرک به آثار رسول مکرم اسلام (ص)
الف ) تبرک به بُصاق نبی مکرم اسلام (ص) در صدر اسلام امت اسلامی رسول مکرم (ص) را شخصیتی پاک و مقدس می دانستند و از این رو حتی آب دهان پیامبر اسلام (ص) نیز به عنوان شفا مورد توجه آنان بود. در صحیح بخاری آمده است که رسول مکرم اسلام (ص) در روز خیبر فرمود: من این پرچم را در روز آینده به مردی خواهم داد که خداوند تبارک و تعالی به دست او خیبر را فتح کند. آن شخص خدا را دوست دارد و پیغمبر خدا(ص) را نیز دوست دارد و از آن سو، خدا و رسولش نیز به او علاقه مند هستند.
مسلمانان بعد از سخن رسول اسلام (ص) خوابیدند در حالی که در این فکر بودند که پیغمبر اسلام (ص) این پرچم را در روز آینده به چه کسی خواهد داد، صبح به نزد پیغمبر اسلام (ص) آمدند تا حضرت پرچم را به یکی از آنان دهد، حضرت (ص) فرمود: علی (ع) کجاست ؟ به او عرض شد که علی (ع) از بیماری چشم خویش رنج می برد، پیغمبر شخصی را به دنبال آن حضرت فرستاد و وقتی حضرت علی (ع) به نزد رسول مکرم اسلام (ص) آمد، پیامبر(ص) آب دهان خویش را بر چشمان وی مالید و رنج و بیماری چشم حضرت کاملاً از بین رفت و گفته شده که حضرت علی (ع) تا آخر عمر خود به هیچ وجه به بیماری چشم مبتلا نشد. (بخاری، 1401، ج 3، ص 35).
همان گونه که ملاحظه می گردد، حضرت علی (ع) به وسیله تبرک به آب دهان پیغمبر اسلام (ص) شفا پیدا کرد و این نشان می دهد که آثار آن حضرت قابلیت تبرک و شفا دارند.
ب ) تبرک به آب وضوی پیغمبر اسلام (ص) مردم در عصر رسول مکرم اسلام (ص) به آب وضوی پیغمبر تبرک می جستند و رسول اسلام (ص) هیچ گاه آنان را از این عمل نهی ننمود. در صحیح بخاری از انس بن مالک نقل شده که گفت : پیغمبر اسلام (ص) را دیدم که به هنگام نماز عصر وضو گرفته بود، وقتی دست خود را در ظرف نهاد مردم نیز از آب اضافی وضوی رسول الله (ص) وضو گرفتند و حتی از برخی روایت شده که ما برکات آب وضوی رسول مکرم اسلام (ص) را در بدن خود ملاحظه نمودیم، زیرا دیگر بیماری ای نصیب ما نشد. (پیشین، ص 219 و نسایی، 1348، ج 1، ص 25).
همان گونه که ملاحظه می گردد، در عصر رسول اسلام (ص) مردم به تبرک جستن به وضوی رسول اسلام (ص) افتخار می کردند.
ج ) تبرک به موی رسول الله (ص) یکی دیگر از موارد تبرک به آثار رسول مکرم اسلام (ص) تبرک به موی آن حضرت می باشد. روایت شده که وقتی حضرت سر خود را اصلاح می کرد، مردم موی ایشان را به عنوان تبرک جمع می کردند و پیامبر(ص) مانع این عمل آنان نمی شد. در صحیح مسلم آمده است که پیغمبر اسلام (ص) وقتی در منا سر خود را تراشید، در پاسخ به درخواست مردم، به یکی از اصحاب خود فرمود: موی سر مرا میان مردم تقسیم کن. (مسلم، بی تا، ح 323)
هم چنین از انس بن مالک روایت شده است که : من رسول اسلام (ص) را دیدم که شخصی سر آن حضرت را در منا تراشید و اصحاب بر گرد آن حضرت حلقه زده بودند و تنها چیزی که انتظار داشتند این بود که بتوانند موی آن حضرت را به تبرک بردارند. (پیشین، ص 1812).
و نیز در ترجمه خالد آمده است که : خالد بن ولید در نبردهای مشهور خویش با روم و ایران که توانست در آن نبردها فتوحاتی نیز داشته باشد، اثری از رسول اسلام (ص) در کلاهخود خود داشته است که گفته اند آن اثر، موی پیغمبر اسلام (ص) بوده است و گفته شده که او معتقد بود که به وسیله تبرک موجود در این کلاه همواره در نبردها پیروز می شده و زخمی به او نمی رسید.
از خالد پرسیدند چگونه است که تو در این کلاه موی رسول اسلام (ص) را قرار داده ای ؟ او در پاسخ گفت : در سالی رسول اسلام (ص) به عمره مشرف شد و سر خود را تراشید و من موهای او را در این کلاهخود قرار دادم و پس از آن نشد که در جنگی شرکت کنم مگر این که به وسیله این کلاهخود و تبرک به موی داخل آن پیروز شدم و هر جا که با این کلاه در جنگی شرکت می کردم پیروزی با من بود. (ابن کثیر، 1396، ج 7، ص 113 و حاکم نیشابوری، 1406، ج 3، ص 299).
و نیز گفته شده است نزد ام سلمه، همسر پیغمبر اسلام (ص)، بعد از رحلت آن حضرت مقداری از موی پیغمبر(ص) بود و هرگاه یکی از آشنایان به بیماری دچار می شد به نزد ام سلمه می آمد و او موی آن حضرت را در داخل ظرفی از آب تبرک می نمود و آن شخص بیمار از آن استفاده می کرد و شفا می یافت. (بخاری، پیشین، ج 4، ص 27).
و از عبیده نقل شده است که : اگر مویی از رسول مکرم اسلام (ص) به نزد من باشد بهتر از تمام ثروت دنیا نزد من است. (ابن سعد، بی تا، ج 6، ص 63).
همان گونه که ملاحظه می گردد، در مواردی که عنوان شد، اصحاب و یاران و خاندان آن حضرت به موی وی تبرک جسته و به این وسیله خود را متبرک می کردند و تبرک به آثار آن حضرت به عنوان سیره مسلمانان در صدر اسلام محسوب می شده است.
د) تبرک به تیر و کمان رسول الله بخاری می گوید: در جریان صلح حدیبیه رسول مکرم اسلام (ص) به همراه اصحاب خود به منطقه ای در محدوده حدیبیه وارد شدند که در آن جا گرمای زیاد و آب کم، توان همراهان پیامبر(ص) را از بین برده بود. اصحاب ایشان به نزد آن حضرت آمده و از کم آبی و سختی تشنگی شکایت کردند، رسول اسلام (ص) تیری از کمان خود درآورد و به اصحاب خود داد، آنان آن تیر را گرفته و به کنار چاه خشکی رفتند تا به وسیله آن تیر تبرک جسته و از چاه آب درآورند. رسول مکرم اسلام (ص) با آن تیر ضرباتی بر چاه خشک شده وارد نمود و آب به جوشش آمده و از زمین فوران نمود. (بخاری، پیشین، ج 2، ص 81).
هـ) تبرک به موضع کف دست رسول مکرم اسلام (ص) تبرک به آثار رسول مکرم اسلام (ص) تنها به آثار مستقیم از پیغمبر اسلام ختم نمی شود بلکه به صورت غیر مستقیم و به واسطه نیز از رسول مکرم اسلام تبرک می جستند. در نقلی از حنظله آمده است : جد من به نزد رسول مکرم اسلام (ص) رفت و عنوان نمود که من دارای دو فرزندی هستم که در ناحیه صورت و بدن خویش دچار تورم هستند، پس از خدا بخواه آنان را از این بیماری نجات دهد.
پیغمبر اسلام (ص) دستی بر سر پدربزرگ من کشید و فرمود: خدایا! بر آن برکت ده، و برکت داده شد؛ زیرا ما مشاهده کردیم. وقتی پدربزرگ ما شخص بیماری را می دید که در صورت و یا بدن او درد یا تورمی بود، دست بر سر خود و موضع کف دست رسول مکرم اسلام (ص) می کشید و می گفت : بسم الله. سپس آن را بر جای درد و ورم می گذاشت و آن ورم برطرف می شد و ما به دفعات این امر را از جد خود ملاحظه نمودیم که به وسیله تبرک جستن به موضع دست رسول اسلام (ص) توانست بیماری هایی را شفا دهد. (ابن حنبل، بی تا، ج 5، ص 68).
2ـ شفاعت جستن به رسول مکرم اسلام (ص) همان گونه که بیان شد، یکی از مواردی که وهابیت به عنوان محرمات و شرک محسوب می کند استشفاع به رسول مکرم اسلام (ص) می باشد، در حالی که این موضوع در تمام زمان ها به عنوان امری مسلّم، از طرف مسلمانان پذیرفته شده بود و حتی قبل از خلقت آن حضرت نیز امری ممکن محسوب می شد.
الف ) توسل به نبی مکرم اسلام (ص) قبل از خلقت آن حضرت در حدیثی که حاکم در مستدرک از عمربن خطاب ذکر نموده است، این نکته وجود دارد که او در منابع ادیان الهی چنین دیده بود که وقتی حضرت آدم (ع) دچار آن لغزش شد، به درگاه خداوند چنین دعا نمود که پروردگارا! تو را به حق محمد(ص) می خوانم که این لغزش مرا بپذیری. وقتی به حضرت آدم گفته شد تو چگونه محمد را می شناسی ؟ او در پاسخ گفت : من به هنگام خلقت خود بر استوانه های عرش دیده بودم که نوشته شده بود «لا اله الا الله. محمد رسول الله »، پس از آن جا دانستم که او برترین مخلوقات به نزد توست. خداوند در پاسخ فرمود: ای آدم ! درست گفتی، هیچ خلقی نزد من برتر از محمد(ص) نیست، پس مرا به نام او و به حق او بخوان تا من تو را مورد آمرزش قرار دهم. (حاکم نیشابوری، پیشین، ج 2، ص 615).
همان گونه که ملاحظه می گردد، حضرت آدم برای جلب رضایت الهی در مورد آن لغزش، به رسول مکرم اسلام (ص) توسل جسته و با نام او به نزد خداوند تقرب می جوید.
محدثین و مفسرین در تفسیر آیه «وَ لَمّا جاءَهُم کتاب من عنْد اللّه مُصَدَّق لما مَعَهُم وَ کانُوا من قَبْل یَسْتَفْتحُون عَلَی الِّذین کَفَرُوا فَلَمّا جاءَهُم ما عَرَفُوا کَفَرُوا به فَلَعْنَةُ اللّه عَلَی الْکافرین؛ هنگامی که از طرف خداوند کتابی برای آنها آمدو موافق نشانه هایی بود که با خود داشتند و پیش از این جریان به خود نوید فتح می دادند (که با کمک او بر دشمنان پیروز گردند، با این همه )هنگامی که این کتاب و پیامبری را که از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد به او کافر شدند، لعنت خدا بر کافران باد!» (بقره 89)
از امام صادق (ع) چنین نقل نموده اند که : «یهود در کتاب های خویش دیده بودند که هجرتگاه پیامبر اسلام بین کوه «عیر» و کوه «احد» (دو کوه در دو طرف مدینه ) خواهد بود، یهود از سرزمین خویش بیرون آمدند و در جست وجوی سرزمین مهاجرت رسول اکرم (ص) پرداختند، در این میان به کوهی بنام «حداد» رسیدند، گفتند «حداد» همان «احد» است، در همان جا متفرق شدند و هر گروهی در جایی مسکن گزید؛ بعضی در سرزمین «تیما» و بعضی دیگر در «فدک » و عده ای در «خیبر».
آنان که در «تیما» بودند میل دیدار برادران خویش نمودند، در این اثنا عربی عبور می کرد مرکبی را از او کرایه کردند، وی گفت : من شما را به میان کوه «عیر» و «احد» خواهم برد، به او گفتند: هنگامی که بین این دو کوه رسیدی ما را آگاه نما.
مرد عرب هنگامی که به سرزمین مدینه رسید اعلام کرد که این جا همان سرزمین است که بین دو کوه عیر و احد قرار گرفته است، سپس اشاره کرد و گفت : این عیر است و آن هم احد، یهود از مرکب پیاده شدند و گفتند: ما به مقصود رسیدیم دیگر احتیاج به مرکب تو نیست و هر جا می خواهی برو.
نامه ای به برادران خویش نوشتند که ما آن سرزمین را یافتیم، شما هم به سوی ما کوچ کنید، آنها در پاسخ نوشتند: ما در این جا مسکن گزیده ایم و خانه و اموالی تهیه کرده ایم و از آن سرزمین فاصله ای نداریم، هنگامی که پیامبر موعود به آن جا مهاجرت نمود به سرعت به سوی شما خواهیم آمد!
آنها در سرزمین مدینه ماندند و اموال فراوانی کسب نمودند. این خبر به سلطانی بنام «تبع » رسید، با آنها جنگید، یهود در قلعه های خویش متحصن شدند، وی آنها را محاصره کرد و سپس به آنها امان داد و آنها به نزد سلطان آمدند. تبع گفت : من این سرزمین را پسندیده ام و در این سرزمین خواهم ماند، در پاسخ وی گفتند: این چنین نخواهد شد؛ زیرا این سرزمین هجرتگاه پیامبری است که جز او کسی نمی تواند به عنوان ریاست در این سرزمین بماند.
تبع گفت : بنابراین من از خاندان خویش کسانی را در این جا قرار خواهم داد تا آن زمانی که پیامبر موعود بیاید، وی را یاری نمایند، از این رو او دو قبیله معروف اوس و خزرج را در آن مکان ساکن نمود.
این دو قبیله هنگامی که جمعیت فراوانی پیدا کردند به اموال یهود تجاوز نمودند، یهودیان به آنها می گفتند هنگامی که محمد(ص) مبعوث گردد شما را از سرزمین ما بیرون خواهد کرد.
هنگامی که محمد(ص) مبعوث شد، اوس و خزرج که به نام انصار معروف شدند، به او ایمان آوردند، اما یهودیان وی را انکار نمودند.
بر اساس این، قبل از بعثت رسول مکرم اسلام (ص) وقتی یهودیان مدینه و خیبر با کفار و مشرکین اوس و خزرج جنگ می کردند جهت پیروزی به درگاه الهی دعا می نموده و به رسول مکرم اسلام (ص) قسم یاد می کردند. آنها به نزد خداوند شفاعت می جسته و عنوان می کردند: خداوندا! به حق نبی امی تو را سوگند می دهیم که ما را بر این مشرکین پیروز کن. (حاکم نیشابوری، پیشین، ج 1، ص 333؛ بیهقی، ص 343 و طبری، 1415، ج 1، ص 324).
همان گونه که ملاحظه می گردد، حتی اهل کتاب قبل از بعثت رسول مکرم اسلام (ص) به آن حضرت توسل جسته و برای تقرب به درگاه الهی آن حضرت را شفیع خود قرار می دادند.
ب ) توسل به نبی اسلام (ص) در حال حیات شفاعت جستن به رسول مکرم اسلام (ص) تنها در قبل از خلقت آن حضرت و یا بعد از رحلت آن حضرت و در روز قیامت نیست بلکه در زمان حیات آن حضرت نیز برخی به رسول اسلام (ص) توسل می جستند. در روایتی از عثمان بن حنیف آمده است :
مردی که از ناحیه چشم رنج می برد به نزد نبی اسلام (ص) آمد و از آن حضرت خواست تا از خداوند بخواهد و دعا کند تا خدا او را شفا دهد. پیامبر اسلام (ص) فرمود: اگر بخواهی، من دعا می کنم، اما اگر بتوانی صبر کنی، برای تو خوب است. آن شخص از پیامبر اسلام (ص) درخواست کرد تا دعا کند، پس پیغمبر اسلام (ص) فرمود: وضو بگیر و این دعا را بخوان :
پروردگارا! از تو می خواهم و تو را به سوی حضرت محمد، نبی رحمت، متوجه می کنم. پس ای محمد! من به تو روی کردم تا این که پروردگارم را بخوانی و در این حاجتی که دارم از خدای تبارک و تعالی تقاضای عنایت کنی. پس خداوندا! شفاعت پیغمبر(ص) را در حق من بپذیر و مرا شفا ده. (ترمذی، 1403، ج 13، ص 80).
همان گونه که ملاحظه می گردد، پیغمبر اسلام (ص) دعایی را به آن مرد آموزش داد تا او بتواند به واسطه آن حضرت محمد(ص) را به عنوان شفیع خود قرار دهد تا خداوند به واسطه حرمتی که آن حضرت به درگاه خداوند دارد شفاعت وی را پذیرفته و آن شخص را شفا دهد.
ج ) توسل به نبی اسلام (ص) بعد از رحلت آن حضرت این که به حضرت محمد(ص) توسل جسته و آن پیغمبر عظیم الشان الهی را به عنوان شفیع در درگاه خداوند واسطه قرار دهند امری بود که میان اصحاب رسول مکرم اسلام (ص) به عنوان موضوعی پذیرفته شده و قابل اهمیت مطرح بود. در قضیه ای این نکته کاملاً نمایان است :
در دوران حکومت عثمان شخصی می خواست به نزد آن خلیفه رود اما هیچ وقت عثمان به خواست او توجه نکرد و آن شخص هر چه تلاش کرد تا نظر خلیفه سوم را به سوی خود جلب نماید بی فایده بود، تا این که روزی با ناراحتی از عمارت عثمان خارج شد و در مسیر خود به ابن حنیف برخورد کرد، ابن حنیف از او سئوال کرد: چرا ناراحتی ؟ آن مرد در پاسخ گفت : من هر چه تلاش می کنم تا به نزد عثمان حاجت خود را بیان کنم، او به من توجه ای نمی کند. ابن حنیف به او گفت : برای این که حاجات خود را در دنیا به دست آوری وضو بگیر به مسجد برو و دو رکعت نماز بخوان سپس خداوند را به وسیله این دعا بخوان :
پروردگارا! از تو می خواهم و به نبی مکرم اسلام (ص) تو را توجه می دهم. ای محمد! من به تو توجه کردم تا مرا نزد خداوند شفاعت نمایی، پس پروردگارا! شفاعت پیغمبر را در حق من بپذیر و دعایم را برآورده کن. آن مرد آن چنان که ابن حنیف به او دستور داده بود انجام داد سپس به درگاه عثمان رفت و وقتی به نزد او نشست و حاجت خود را بیان کرد عثمان به سادگی حاجت او را در همان لحظه برآورده ساخت. (هیثمی، 1408، ج 2، ص 279).
در منابع مشاهده می شود که مردم حتی بستگان پیغمبر را نیز سوگند داده و شفیع خود قرار می دادند. در صحیح بخاری آمده است : در زمان خلافت عمربن خطاب که مردم دچار قحطی شده بودند روزی وی به عباس بن عبدالمطلب عموی پیغمبر اسلام (ص) توجه نموده و او را به نزد خداوند شفیع قرار داد و عنوان نمود که پروردگارا! ما به تو توسل می جوییم و به نبی مکرم اسلام (ص)، پس بر ما باران فرست، خداوند به توسلات آنان توجه کرده و باران فرستاد.
دلیل این که اصحاب پیغمبر به بستگان رسول مکرم اسلام (ص) از جمله عباس بن عبدالمطلب توجه می نمودند و او را شفیع درگاه خداوند قرار می دادند، این بود که می خواستند به وسیله نام پیغمبر اسلام (ص) به درگاه خداوند راه یابند. (بخاری، ج 2، ص 200).
نتیجه از مجموع این مباحث چنین نتیجه گیری می شود که رسول مکرم اسلام (ص) و دیگر انبیا به عنوان شخصیت های الهی، انسان هایی هستند که با توجه به بعد روحانی و اتصال آنان به عالم معنا، جنبه معنویت بر جسم آنان تجلی نموده است؛ به این معنا که وقتی روح آن بزرگواران با عالم ربوبی و برترین مراتب هستی اتصال پیدا نمود، جسم آنان نیز به تبع آن روح مقدس و ملکوتی تقدس می یابد.
تقدس در جسم و روح انبیای الهی و به خصوص نبی مکرم اسلام (ص) به عنوان امری عادی و قابل پذیرش در ذهن جلوه می کند؛ زیرا آنان خلیفه کامل الهی و برگزیده راستین ربوبی هستند و خداوند به وسیله آنان معجزات خود را در دیدگان انسان ها جلوه گر می نماید. انبیای الهی تجلی دهندگان انوار ربوبی در دل های انسان ها هستند و جسم آنان مقدس است، همان گونه که روح آنان تقدس دارد و همان طور که با اتصال روحی به ارواح آنان، روح انسان پاک و مطهر می گردد و از هر نوع رنج و بیماری رهایی می یابد، جسم انسان نیز با دست یابی به اجسام مطهر آنان و توسل به آنان و یا شفاعت جستن به درگاه ربوبی به وسیله آنان، از بیماری و رنج رهایی می یابد.
خداوند، انبیا و به خصوص رسول مکرم اسلام (ص) را به عنوان بندگان پاک و مطهر و مقربان درگاه خویش قرار داد که توسل جستن به آنان نه تنها شرک و زشتی نیست بلکه احترام گذاشتن به انتخاب خداوند است و نیست کسی که به انبیای الهی توسل جوید و از آنها طلب شفاعت نماید مگر این که بخواهد به درگاه خداوند تقرب پیدا کند.