عمر مبارک امام رضا (ع) به چهل و هفت سال رسیده بود و عقربه تاریخ, سال 195 هجری را نشانه می رفت ولی هنوز امام نهم متولد نشده بود .
مسئله جانشینی امام رضا (ع) اصحاب و شیعیان حضرت (ع) را متاثر کرده بود . این اندوه زمانی به فزونی رفت که فرقه واقفیه که بنا به دلائل مادی و تصرف سهم امام و عدم بازگرداندن آن به حضرت رضا (ع) ، قائل به غیبت امام کاظم (ع) شده بودند, و در تبلیغات خویش عدم داشتن فرزند پسر از سوی امام رضا (ع) را دلیل بر ادعای موهم خود می دانستند ... تا جایی که یکی از همین افراد در نامه ای خطاب به حضرت نوشت :
تو چگونه امام هستی در حالی که فرزندی نداری !
حضرت در پاسخ فرمودند : تو از کجا می دانی که فرزندی ندارم ، به خدا سوگند روزها و شبها سپری نمی شود مگر اینکه خداوند فرزند پسری را به من عنایت فرماید که حق و باطل را از هم جدا سازد .
خلیفه مقتدر عباسی در پاسخ به اعتراض بزرگان بنی عباس در خصوص به تزویج در آوردن دخترش " ام الفضل " به امام جواد (ع) ،این امام همام را اعجوبه عصر خواند و گفت : " قد اخترته لتبریزه علی کافه اهل الفضل فی العلم والفضل مع صغر سنه والاعجوبه فیه بذالک " من بدان جهت وی را به دامادی خود برگزیدم که با کمی سن در علم و فضیلت بر همه اهل زمان برتری دارد و اعجوبه ای است در علم و دانش .
بحارالانوار ،ج50، ص75 ? موسوعه الامام الجواد(ع)، ج1 ،ص360 و 363. اعیان الشیعه ،ج3 ،ص 129 .
اسقف مسیحی پس از آگاهی یافتن از علم ودانش امام جواد (ع) در مسائل پزشکی گفت :
به نظر می رسد این شخص " امام جواد (ع) " پیامبری از نسل پیامبران است .
المناقب لابن شهر آشوب ،ج4 ،ص389 -موسوعه الامام الجواد (ع) ،ج1 ،ص362.
او در علم و تقوی ،پرهیزگاری و سخاوت چون پدر بزرگوارش "امام رضا (ع) " و دنباله رو او بود.
تذکره الخواص ،ص202 ? الامام جواد (ع) ،ص72 .
کشف الغمه ،ج2 ،ص186 ? سرورالفؤاد ،ص40 .
علی بن محمد احمد مشهور به " ابن صباغ " فقیه مالکی و متوفای 855 در مکه پس از بیان گوشه ای از خصوصیات زندگی حضرت جواد (ع) ، می نویسد:
آری چنین بود کرامات جلیل و مناقب او.ودر جای دیگر می افزاید:چه گوییم ما در جلالت و مقام امام چواد (ع) و فضیلت کمال و عضمت و جلال او ،حضرتش در میان طبقات ائمه (ع) سنش کمتر از همه و قدر و شانش اعظم است . او در اندک مدتی از عمر شریفش کراماتی بسیار و معجزاتی بیشمار از خود نشان داده و معارج و فضیلت کمال را طی کرده و از رشحات و تراوش دانش و بینش خود اثرها گذاشته و از نفحات و ریزش فضل کمالش بی اندازه و شمار فیوضاتی به عالم علم نثار فرموده ، چه با مجالس و محافلی که متکلم به احکام گردیده و از مسائل ، حلال و حرام را بیان نموده و زبان دشمنان وخصم بدفرجام را به منطق صحیح و گفتار ملیح خود الکن و کلیل کرده و گه ،بسیار انجمن و محفلی که در صدر جلساء و راس خطبا وبلغاء قرار گرفته و در برابر خود تمامی فصحاء و علما و حکما را تحت شعاع گذارده .
یا بابا الحوائج ادرکنا و التماس دعا
نظر بدهید |
در کتاب الخرائج والجرائح راوندى است که :
اخلاق او چون اخلاق رسول خدا صلى الله علیه وآله بود آن حضرت علیه السلام مردى بود
سبزه و داراى قدى رشید و صورتى زیبا و بدنى موزون و سنى اندک، و چنان هیبت و جلالت
و هیاتى داشت که خاص و عام تعظیمش مى کردند و بزرگش مى داشتند؛ زیرا در برابر فضل
و عفاف و صیانت و زهد و عیادت و صلاح او چاره اى جز آن نداشتند. او جلیل و نبیل و فاضل و
کریم بود که تحمل سختى هایش بسیار و در برابر مصائب و ناسازگارى هاى روزگار با ثبات بود.
اخلاقش و خوى و کردارش خارق عادات بود.
حضرت امام هادى و امام عسکرى (ع ), على الاجبار به سامراء بسر مى بردند که در آن زمان پایتخت
خلافت بود, و در محلى بنام <العسکر> که محل نظامیان و پادگان نظامى بود,
خانه براى شان انتخاب کرده بودند.
حضرت امام عسکرى (ع ) مدت شش سال اقامت خود در سامراء, یا در حبس بود
و یا اگر آزاد بود, تحت نظر و
ممنوع الملاقات بود. زیرا روایات متعددى از زندانى شدن امام عسکرى (ع ) خبر مى دهد,
از جمله آن که المعتزبالله خلیفه ى عباسى, به سعید حاجب دستور داده بود که امام (ع ) را به حبس ببرد.
ابوالهیثم نگرانى خود را از این وضع به امام (ع ) نوشت: و آن حضرت در جواب نوشت که پس از سه روز گشایش
حاصل مى شود, و پس از سه روز المعتز کشته شد.
آوردن و ماندن هر دو امام هادى و امام عسکرى (ع ) در سامراء به اکراه و اجبار, از جهاتى مانند
سیاست مامون در آوردن امام رضا (ع ) به نزد خود بوده است, تا بتوانند از نزدیک روابط امام (ع ) را
با شیعیانش کنترل نمایند, زیرا آنان که در سرتاسر جهان اسلام پراکنده بودند, با امام هادى و امام عسکرى (ع ),
ارتباطات عمیق داشتند, بخصوص در دوره ى امام عسکرى (ع ) که شیعیان اهلبیت (ع )
به میلیونها نفر رسیده بودند, و همه به این عقیده بودند که حق امامان شان از طرف حکام ظالم غصب شده است,
ازین رو خمس و هدایا و سایر وجوهات شرعیه ى خود را به آن حضرت مى فرستادند و
هئیت هایى از نمایندگان مردم وارد سامراء مى شدند و ضمن فراگیرى احکام شرعى, اموال
و وجوهات شرعى خود را به امام تسلیم مى کردند.
بدینسان پیشرفت و گسترش شبکه ى منظم و متشکل شیعیان که از قبل شکل گرفته بود, براى
حاکمیت عباسى ها خطر آفرین بود, لذا حضرت امام عسکرى (ع ) شدیداً تحت مراقبت دارالخلافه
قرار داشت و از آن حضرت خواسته بود که تا همیشه ارتباط خود را با دستگاه خلافت برقرار کند,
و در هر دوشنبه و پنجشنبه در دربار حضور یابد, و وضعیت به گونه ى بوده است که مردم نمى توانسته اند
بطور مستقیم با امام (ع ) ملاقات نمایند. | + ادامه مطلب
| |||||||
|
امام جعفر صادق (ع) فرمودند :
نوروز ، تنها در زمان ظهور قائم ما اهل بیت واقعیت می یابد که
خداوند ما را بر تمامی خبائث و رذائل مسلّط می گرداند.
منبع : بحارالانوار جلد 52
همچنین میفرمایند،در نوروز بود که خداوند از انسانها عهد بندگی و تبعیت از خلیفه الله را گرفت
و در نوروز بود که خداوند از انسان عهد و پایبندی به خوبیها را گرفت.
آشکار شدن بهار بشریت و نوروز حقیقی انسانها، که آرزوی تمامی
صالحان تاریخ است، تنها در علم و اراده خداوندی است .
چون آن حضرت از پس پرده پنهان زیستی ظاهر شود،
همه آفرینش به شوق چنان واله و شیدا شوند که وصفناپذیر است .
علی شریعتی در کتاب هبوط در کویر آورده است:
« انتخاب علی به خلافت و نیز انتخاب علی به وصایت در غدیر خم همزمان با نوروز بود و چه تصادف شگفتی!
آن همه عشقی که ایرانیان به علی داشتند پشتوانه نوروز شد.»
پیامبر در پیشگاه خداى تعالى بسیار فروتن و متواضع بود و همواره از درگاه حق تعالى درخواست داشت که او را به آداب نیکو و اخلاق پسندیده بیاراید، از این رو در دعایش چنین مى گفت :
(( ((اللهم حسن خلقى و خلقى )) )) و مى گفت : (( ((اللهم جنبنى منکرات الاخلاق )) )) خداى تعالى نیز دعاى آن حضرت را مستجاب کرد، و در وفاى به وعده اى که فرموده و گفته است : (( ((ادعونى استجب لکم )) )) (???) قرآن را بر او نازل کرد و بدان وسیله او را ادب آموخت . پس معیار خلق و خوى آن حضرت ، قرآن است .
سعد بن هشام مى گوید: بر عایشه وارد شدم و از اخلاق رسول خدا صلى اللّه علیه و اله پرسیدم . گفت : مگر قرآن را نمى خوانى ؟ گفتم : چرا. گفت : خلق رسول خدا صلى اللّه علیه و اله قرآن است . خداوند آن حضرت را به وسیله قرآن ادب آموخت همانند این آیات :
(( خذ العفو و امر بالمعروف و اعرض عن الجاهلین . ))
و قول خداى تعالى : (( ان اللّه یاءمر بالعدل و الاحسان ...))
و قول خداى تعالى : (( واصبر و ما صبرک الا باللّه . ))
و قول خداى تعالى : (( واصبر على ما اصابک ان ذلک من عزم الامور. ))
و قول خداى تعالى : (( لمن صبر و غفر ان ذلک لمن عزم الامور. ))
و قول خداى تعالى : (( فاعف عنهم واصفح ان اللّه یحب المحسنین . ))
و قول خداى تعالى : ععع و لیعفوا و لیصفحوا اءلا تحبون ان یغفر اللّه لکم ... ))
و قول خداى تعالى : (( ادفع بالتى هى احسن فاذالذى بینک و بینه عداوة کانه ولى حمیم . ))
و به وسیله قول خداى تعالى : (( والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس . ))
و با این قول خداى تعالى : (( اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا و لا یغتب بعضکم بعضا. ))
و چون روز جنگ احد دندان پیشین پیامبر صلى اللّه علیه و اله شکست و خون بر روى مبارکش جارى شد، آن حضرت خونها را پاک مى کرد و مى گفت : ((چگونه چنین جمعیتى رستگار خواهند شد که چهره پیامبرشان را با خون رنگین کردند در حالى که وى ایشان را به سوى پروردگارشان دعوت مى کرد؛ پس خداوند این آیه را براى تاءدیب آن حضرت نازل کرد: (( لیس لک من الامر شیى ء... ))
امثال این تاءدیب در قرآن بى حد و حصر آمده است ، و مقصود نخستین از تاءدیب و تهذیب ، وجود مقدس آن حضرت است و بعد از او، نور بر همه خلایق مى تابد؛ زیرا او به وسیله قرآن و مردم به وسیله او تاءدیب شده اند، از این رو فرموده است : ((برانگیخته شدم تا مکارم اخلاق را به کمال و تمام برسانم .))
آنگاه مردم را به اخلاق نیکو ترغیب فرمود. و چون ما آن مکارم اخلاقى را در بخش ریاضت نفس و تهذیب خلق نقل کردیم دوباره تکرار نمى کنیم . سپس هنگامى که خداوند خلق شریف آن حضرت را کامل ساخت ، او را ثنا گفت و فرمود: (( ((و انک لعلى خلق عظیم )) )) ، به لطف گسترده خداوند سبحان بنگر که تا چه حد بلند مرتبه و بزرگ نعمت است ، در حالى که به پیامبرش مرحمت فرموده و به او اخلاق کامل ارزانى داشته است ، او را ثنا گفته گرچه اوست که پیامبر را به خلق کردیم آراسته اما این را به او نسبت داده مى گوید: (( ((و انک لعلى خلق عظیم )) )) خداوند خلق را براى رسول خدا صلى اللّه علیه و اله بیان کرده و سپس رسول خدا صلى اللّه علیه و اله خلق را چنین بیان مى کند: ((خداوند مکارم اخلاق را دوست دارد و رذایل اخلاقى را دشمن مى دارد.))
از على علیه السلام نقل شده است : ((شگفتا از مرد مسلمانى که برادر مسلمانش براى حاجتى نزد او مى آید ولى او خود را شایسته کار خیر نمى بیند، در صورتى که اگر او امید ثواب ندارد و از عذاب و مجازات نیز نمى هراسد، شایسته است که به سوى مکارم اخلاق بشتابد، زیرا مکارم اخلاق هدایت کننده به سوى راه نجات است . مردى عرض کرد: آیا شما خود این سخن را از پیامبر صلى اللّه علیه و اله شنیده اى ؟ فرمود: آرى ، چیزى بهتر از آن را هم شنیده ام : وقتى که اسیران قبیله طىّ را آوردند، دخترکى میان اسیران بود، عرض کرد: یا محمّد! اگر مصلحت بدانى ، مرا از قید اسارت آزاد فرما تا مورد ملامت مردم عرب واقع نشوم ؛ زیرا من دختر بزرگ قوم خود هستم ، پدرم از کسانى که حمایتشان لازم بود، حمایت مى کرد و افراد گرفتار و در بند را آزاد مى ساخت ، گرسنه را سیر و به او اطعام مى کرد و با صداى بلند سلام مى نمود و دست حاجتمندى را هرگز رد نمى کرد، من دختر حاتم طایى هستم پیامبر صلى اللّه علیه و اله - پس از شنیدن سخنان او - فرمود: اى دختر! این صفاتى که تو گفتى ، صفت مؤ من واقعى است ، اگر پدر تو مسلمان بود هر آینه براى او طلب آمرزش مى کردم ، آنگاه رو به یارانش کرد و فرمود: او را آزاد کنید که پدرش مکارم اخلاق را دوست مى داشت و همانا خداى تعالى مکارم اخلاق را دوست مى دارد. پس ابوبردة بن دینار از جا برخاست ، عرض کرد: یا رسول اللّه ، آیا خدا مکارم اخلاق را دوست مى دارد؟ فرمود: به خدایى که جان من در دست قدرت اوست ، جز افراد خوش خلق ، کسى وارد بهشت نمى شود.))
از آن حضرت است : ((همانا خداى تعالى اسلام را به مکارم اخلاق و اعمال نیک آمیخته است )) و از جمله مکارم اخلاق است ، حسن معاشرت ، خوش برخوردى ، نرمخویى ، انجام کار نیک ، اطعام دیگران ، سلام کردن بر همگان ، عیادت بیمار مسلمان - خوب باشد یا بد - تشییع جنازه مسلمان ، حسن جوار با همسایگان - مسلمان باشد یا کافر - بزرگداشت پیرمرد مسلمان ، قبول دعوت به مهمانى و دعا کردن به میزبان ، گذشت و اصلاح بین مردم ، جود و بخشش ، آغاز به سلام ، فرو خوردن خشم و چشم پوشى از لغزش مرم . دین اسلام ، هرزگى ، بیهوده کارى ، آوازخوانى ، هر نوع نوازندگى و هر نوع تار تنبور و تبهکارى ، دروغ ، غیبت ، بخل ، حرص ، ستمکارى ، نیرنگ ، سخن چینى ، برهم زدن بین مردم ، قطع رحم ، بدخلقى ، خود بزرگ بینى ، فخر فروشى ، و خودبینى ، دست درازى ، چاپلوسى ، کینه و حسد، فال بد،، سرکشى ، تجاوز و ظلم را از میان برده است .
انس مى گوید: رسول خدا صلى اللّه علیه و اله هیچ نصیحت خوبى را فروگذار نکرد مگر آن که ما را به سوى آن فرا خواند و ما را به انجام آن ماءمور ساخت و هیچ دغلبازى - و یا گفت : هیچ عیبى - و هیچ صفت زشتى نبود مرگ آن که ما را بر حذر داشت و از آن نهى کرد و این آیه شریفه مشتمل بر همه آنها است : (( ان اللّه یاءمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذى القربى ... ))
معاذ مى گوید: رسول خدا صلى اللّه علیه و اله مرا سفارش کرد و فرمود: ((اى معاذ! تو را سفارش مى کنم به تقواى الهى ، راستگویى ، وفاى به عهد، اداى امانت ، ترک خیانت ، رعایت همسایه ، مهربانى نسبت به یتیم ، نرمش در گفتار، سلام دادن ، خوش رفتارى ، کوتاهى آرزوها، ایمان مداوم ، ژرف بینى در قرآن ، دوستى آخرت ، ترس از حساب ، فروتنى ، و زنهار که دانایى را دشنام دهى با راستگویى را تکذیب کنى ، یا از گنهکارى ، پیروى و یا از رهبرى عادل ، نافرمانى کنى و یا در زمین فساد کنى ، و سفارش مى کنم تو را به تقواى الهى در همه جا و توبه از هر گناه نهانى را در نهان و از گناه آشکار را آشکارا به عمل آورى ))
پیامبر صلى اللّه علیه و اله بندگان خدا را این چنین ادب آموخت و آنان را به مکارم اخلاق و آداب نیک فرا خواند.
سلام و درود ابدی بر کسی که رحمت خدای ارحم الراحمین برای جهانیان است
و نیز بر خاندان پاک و صادق اش